غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 40
نمايش فراداده

  • هر زمان از عشق جانانم وفايى ديگرست من برو ساعت به ساعت فتنه زانم كز جمال گر قضا مستولى و قادر شود بر هر كسى باد زلفش از خوشى مي آورد بوى عبير از لطيفى آفتاب ديگرست آن دلفريب يك زمان از رنج هجرانش دلم خالى مباد يك زمان از رنج هجرانش دلم خالى مباد
  • گر چه او را هر نفس بر من جفايى ديگرست هر زمان او را به من از نو عنايى ديگرست بر من بيچاره عشق او قضايى ديگرست خاك پايش از عزيزى توتيايى ديگرست از ضعيفى عاشقش گويى هبايى ديگرست كو مرا جز وصل او راحت فزايى ديگرست كو مرا جز وصل او راحت فزايى ديگرست