غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 429
نمايش فراداده

  • عاشق نشوى اگر توانى اين عشق به اختيار نبود هرگز نبرى تو نام عاشق آب رخ عاشقان نريزى معشوقه وفاى كس نجويد اينست رضاى او كه اكنون بسيار جفا كشيدى آخر اينست نصيحت سنايى اينست سخن كه گفته آمد اينست سخن كه گفته آمد
  • تا در غم عاشقى نمانى دانم كه همين قدر بدانى تا دفتر عشق برنخوانى تا آب ز چشم خود نرانى هر چند ز ديده خون چكانى بر روى زمين يكى نمانى او را به مراد او رسانى عاشق نشوى اگر توانى گر نيست درست برمخوانى گر نيست درست برمخوانى