غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 6
نمايش فراداده

  • باز تابى در ده آن زلفين عالم سوز را باز بر عشاق صوفى طبع صافى جان گمار باز بيرون تاز در ميدان عقل و عافيت سر برآوردند مشتى گوشه گشته چون كمان روزها چون عمر بد خواه تو كوتاهى گرفت آينه بر گير و بنگر گر تماشا بايدت لب ز هم بردار يك دم تا هم اندر تير ماه نوگرفتان را ببوسى بسته گردان بهر آنك بر شكن دام سنايى ز آن دو تا بادام از آنك بر شكن دام سنايى ز آن دو تا بادام از آنك
  • باز آبى بر زن آن روى جهان افروز را آن دو صف جادوى شوخ دلبر جان دوز را آن سيه پوشان كفر انگيز ايمان سوز را باز در كار آر نوك ناوك كين توز را پاره اى از زلف كم كن مايه اى ده روز را در ميان روى نرگس بوستان افروز را آسمان در پيشت اندر جل كشد نوروز را دانه دادن شرط باشد مرغ نو آموز را دام را بادام تو چون سنگ باشد گوز را دام را بادام تو چون سنگ باشد گوز را