غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 51
نمايش فراداده

  • گر تو پندارى كه جز تو غمگسارم نيست هست يا بجز عشق تو از تو يادگارم هست نيست يا بجز بيدادى تو كارزارم هست نيست يا سپيد و روشن از تو كار و بارم هست نيست يا بر اميد وصالت شب قرارم هست نيست يا فراقت را بجز ناله شعارم هست نيست گر دگر همچون سنايى صيد زارم هست نيست گر دگر همچون سنايى صيد زارم هست نيست
  • ور چنان دانى كه جز تو خواستگارم نيست هست يا قدم در عشق تو سخت استوارم نيست هست يا به بيداد تو با تو كارزارم نيست هست يا سياه و تيره بى تو روزگارم نيست هست يا در اندوه فراقت دل فگارم نيست هست يا وصالت را شب و روز انتظارم نيست هست يا اگر شيريست او آنگه شكارم نيست هست يا اگر شيريست او آنگه شكارم نيست هست