غزلیات

سنایی غزنوی

نسخه متنی -صفحه : 436/ 98
نمايش فراداده

  • دلم با عشق آن بت كار دارد به دست عشقبازى در فتادم دل من عاشق عشقست و شايد كرا معشوق جز عشقست از آنست يكى باغست اين پر گل وليكن نبيند هرگز آنكس خواب را روى نه هموارست راه عشق آنكس غم جانان خرد و جان فروشد غم جانان خرد و جان فروشد
  • كه او با عاشقان پيكار دارد كه او عاشق چو من بسيار دارد كه از من يار دل بيزار دارد كه او آيينه ى زنگار دارد همه پيرامن او خار دارد كه عشق او را شبى بيدار دارد كه با جان عشق را هموار دارد كسى كو ره بدين بازار دارد كسى كو ره بدين بازار دارد