الا يا ايها الساقى ادر کاسا و ناولهابه بوى نافه اى کاخر صبا زان طره بگشايدمرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دمبه مى سجاده رنگين کن گرت پير مغان گويدشب تاريک و بيم موج و گردابى چنين هايلهمه کارم ز خود کامى به بدنامى کشيد آخرحضورى گر همي خواهى از او غايب مشو حافظمتى ما تلق من تهوى دع الدنيا و اهملها
که عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشکل هاز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دل هاجرس فرياد مي دارد که بربنديد محمل هاکه سالک بي خبر نبود ز راه و رسم منزل هاکجا دانند حال ما سبکباران ساحل هانهان کى ماند آن رازى کز او سازند محفل هامتى ما تلق من تهوى دع الدنيا و اهملهامتى ما تلق من تهوى دع الدنيا و اهملها