غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 216
نمايش فراداده
- به کوى ميکده يا رب سحر چه مشغله بود
حديث عشق که از حرف و صوت مستغنيست
مباحثى که در آن مجلس جنون مي رفت
دل از کرشمه ساقى به شکر بود ولى
قياس کردم و آن چشم جادوانه مست
بگفتمش به لبم بوسه اى حوالت کن
ز اخترم نظرى سعد در ره است که دوش
دهان يار که درمان درد حافظ داشت
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
- که جوش شاهد و ساقى و شمع و مشعله بود
به ناله دف و نى در خروش و ولوله بود
وراى مدرسه و قال و قيل مسله بود
ز نامساعدى بختش اندکى گله بود
هزار ساحر چون سامريش در گله بود
به خنده گفت کى ات با من اين معامله بود
ميان ماه و رخ يار من مقابله بود
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود