غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 258
نمايش فراداده
- روى بنما و مرا گو که ز جان دل برگير
در لب تشنه ما بين و مدار آب دريغ
ترک درويش مگير ار نبود سيم و زرش
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود چه باک
در سماع آى و ز سر خرقه برانداز و برقص
صوف برکش ز سر و باده صافى درکش
دوست گو يار شو و هر دو جهان دشمن باش
ميل رفتن مکن اى دوست دمى با ما باش
رفته گير از برم وز آتش و آب دل و چشم
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را
که ببين مجلسم و ترک سر منبر گير
- پيش شمع آتش پروا نه به جان گو درگير
بر سر کشته خويش آى و ز خاکش برگير
در غمت سيم شمار اشک و رخش را زر گير
آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گير
ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گير
سيم درباز و به زر سيمبرى در بر گير
بخت گو پشت مکن روى زمين لشکر گير
بر لب جوى طرب جوى و به کف ساغر گير
گونه ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گير
که ببين مجلسم و ترک سر منبر گير
که ببين مجلسم و ترک سر منبر گير