غزلیات

شمس الدین محمد حافظ شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 496/ 323
نمايش فراداده

  • خيال نقش تو در کارگاه ديده کشيدم اگر چه در طلبت همعنان باد شمالم اميد در شب زلفت به روز عمر نبستم به شوق چشمه نوشت چه قطره ها که فشاندم ز غمزه بر دل ريشم چه تير ها که گشادى ز کوى يار بيار اى نسيم صبح غبارى گناه چشم سياه تو بود و گردن دلخواه چو غنچه بر سرم از کوى او گذشت نسيمى به خاک پاى تو سوگند و نور ديده حافظ که بى رخ تو فروغ از چراغ ديده نديدم
  • به صورت تو نگارى نديدم و نشنيدم به گرد سرو خرامان قامتت نرسيدم طمع به دور دهانت ز کام دل ببريدم ز لعل باده فروشت چه عشوه ها که خريدم ز غصه بر سر کويت چه بارها که کشيدم که بوى خون دل ريش از آن تراب شنيدم که من چو آهوى وحشى ز آدمى برميدم که پرده بر دل خونين به بوى او بدريدم که بى رخ تو فروغ از چراغ ديده نديدم که بى رخ تو فروغ از چراغ ديده نديدم