غزلیات

شمس الدین محمد حافظ شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 496/ 329
نمايش فراداده

  • من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم دلبرا بنده نوازيت که آموخت بگو همتم بدرقه راه کن اى طاير قدس اى نسيم سحرى بندگى من برسان خرم آن روز کز اين مرحله بربندم بار حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل پايه نظم بلند است و جهان گير بگو تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
  • لطف ها مي کنى اى خاک درت تاج سرم که من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم که دراز است ره مقصد و من نوسفرم که فراموش مکن وقت دعاى سحرم و از سر کوى تو پرسند رفيقان خبرم ديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورم تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم