غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 383
نمايش فراداده
- فاتحه اى چو آمدى بر سر خسته اى بخوان
آن که به پرسش آمد و فاتحه خواند و مي رود
اى که طبيب خسته اى روى زبان من ببين
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
حال دلم ز خال تو هست در آتشش وطن
بازنشان حرارتم ز آب دو ديده و ببين
آن که مدام شيشه ام از پى عيش داده است
حافظ از آب زندگى شعر تو داد شربتم
ترک طبيب کن بيا نسخه شربتم بخوان
- لب بگشا که مي دهد لعل لبت به مرده جان
گو نفسى که روح را مي کنم از پى اش روان
کاين دم و دود سينه ام بار دل است بر زبان
همچو تبم نمي رود آتش مهر از استخوان
چشمم از آن دو چشم تو خسته شده ست و ناتوان
نبض مرا که مي دهد هيچ ز زندگى نشان
شيشه ام از چه مي برد پيش طبيب هر زمان
ترک طبيب کن بيا نسخه شربتم بخوان
ترک طبيب کن بيا نسخه شربتم بخوان