غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 408
نمايش فراداده
- مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو
گفتم اى بخت بخفتيدى و خورشيد دميد
گر روى پاک و مجرد چو مسيحا به فلک
تکيه بر اختر شب دزد مکن کاين عيار
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
آسمان گو مفروش اين عظمت کاندر عشق
آتش زهد و ريا خرمن دين خواهد سوخت
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
- يادم از کشته خويش آمد و هنگام درو
گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو
از چراغ تو به خورشيد رسد صد پرتو
تاج کاووس ببرد و کمر کيخسرو
دور خوبى گذران است نصيحت بشنو
بيدقى راند که برد از مه و خورشيد گرو
خرمن مه به جوى خوشه پروين به دو جو
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز و برو