غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 413
نمايش فراداده
- مرا چشميست خون افشان ز دست آن کمان ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستى
هلالى شد تنم زين غم که با طغراى ابرويش
رقيبان غافل و ما را از آن چشم و جبين هر دم
روان گوشه گيران را جبينش طرفه گلزاريست
دگر حور و پرى را کس نگويد با چنين حسنى
تو کافردل نمي بندى نقاب زلف و مي ترسم
اگر چه مرغ زيرک بود حافظ در هوادارى
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
- جهان بس فتنه خواهد ديد از آن چشم و از آن ابرو
نگارين گلشنش روى است و مشکين سايبان ابرو
که باشد مه که بنمايد ز طاق آسمان ابرو
هزاران گونه پيغام است و حاجب در ميان ابرو
که بر طرف سمن زارش همي گردد چمان ابرو
که اين را اين چنين چشم است و آن را آن چنان ابرو
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو
به تير غمزه صيدش کرد چشم آن کمان ابرو