غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 422
نمايش فراداده
- در سراى مغان رفته بود و آب زده
سبوکشان همه در بندگيش بسته کمر
شعاع جام و قدح نور ماه پوشيده
عروس بخت در آن حجله با هزاران ناز
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
ز شور و عربده شاهدان شيرين کار
سلام کردم و با من به روى خندان گفت
که اين کند که تو کردى به ضعف همت و راى
وصال دولت بيدار ترسمت ندهند
بيا به ميکده حافظ که بر تو عرضه کنم
فلک جنيبه کش شاه نصره الدين است
خرد که ملهم غيب است بهر کسب شرف
ز بام عرش صدش بوسه بر جناب زده
- نشسته پير و صلايى به شيخ و شاب زده
ولى ز ترک کله چتر بر سحاب زده
عذار مغبچگان راه آفتاب زده
شکسته کسمه و بر برگ گل گلاب زده
ز جرعه بر رخ حور و پرى گلاب زده
شکر شکسته سمن ريخته رباب زده
که اى خمارکش مفلس شراب زده
ز گنج خانه شده خيمه بر خراب زده
که خفته اى تو در آغوش بخت خواب زده
هزار صف ز دعاهاى مستجاب زده
بيا ببين ملکش دست در رکاب زده
ز بام عرش صدش بوسه بر جناب زده
ز بام عرش صدش بوسه بر جناب زده