غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 436
نمايش فراداده
با مدعى مگوييد اسرار عشق و مستي
- با مدعى مگوييد اسرار عشق و مستى
عاشق شو ار نه روزى کار جهان سر آيد
دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم
سلطان من خدا را زلفت شکست ما را
در گوشه سلامت مستور چون توان بود
آن روز ديده بودم اين فتنه ها که برخاست
عشقت به دست طوفان خواهد سپرد حافظ
چون برق از اين کشاکش پنداشتى که جستى
- تا بي خبر بميرد در درد خودپرستى
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستى
با کافران چه کارت گر بت نمي پرستى
تا کى کند سياهى چندين درازدستى
تا نرگس تو با ما گويد رموز مستى
کز سرکشى زمانى با ما نمي نشستى
چون برق از اين کشاکش پنداشتى که جستى
چون برق از اين کشاکش پنداشتى که جستى