غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 453
نمايش فراداده
طفيل هستى عشقند آدمى و پري
- طفيل هستى عشقند آدمى و پرى
بکوش خواجه و از عشق بي نصيب مباش
مى صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
تو خود چه لعبتى اى شهسوار شيرين کار
هزار جان مقدس بسوخت زين غيرت
ز من به حضرت آصف که مي برد پيغام
بيا که وضع جهان را چنان که من ديدم
کلاه سروريت کج مباد بر سر حسن
به بوى زلف و رخت مي روند و مي آيند
چو مستعد نظر نيستى وصال مجوى
دعاى گوشه نشينان بلا بگرداند
بيا و سلطنت از ما بخر به مايه حسن
طريق عشق طريقى عجب خطرناک است
به يمن همت حافظ اميد هست که باز
ارى اسامر ليلاى ليله القمر
- ارادتى بنما تا سعادتى ببرى
که بنده را نخرد کس به عيب بي هنرى
به عذر نيم شبى کوش و گريه سحرى
که در برابر چشمى و غايب از نظرى
که هر صباح و مسا شمع مجلس دگرى
که ياد گير دو مصرع ز من به نظم درى
گر امتحان بکنى مى خورى و غم نخورى
که زيب بخت و سزاوار ملک و تاج سرى
صبا به غاليه سايى و گل به جلوه گرى
که جام جم نکند سود وقت بي بصرى
چرا به گوشه چشمى به ما نمي نگرى
و از اين معامله غافل مشو که حيف خورى
نعوذبالله اگر ره به مقصدى نبرى
ارى اسامر ليلاى ليله القمر
ارى اسامر ليلاى ليله القمر