غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 67
نمايش فراداده
- بنال بلبل اگر با منت سر ياريست
در آن زمين که نسيمى وزد ز طره دوست
بيار باده که رنگين کنيم جامه زرق
خيال زلف تو پختن نه کار هر خاميست
لطيفه ايست نهانى که عشق از او خيزد
جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال
قلندران حقيقت به نيم جو نخرند
بر آستان تو مشکل توان رسيد آرى
سحر کرشمه چشمت به خواب مي ديدم
دلش به ناله ميازار و ختم کن حافظ
که رستگارى جاويد در کم آزاريست
- که ما دو عاشق زاريم و کار ما زاريست
چه جاى دم زدن نافه هاى تاتاريست
که مست جام غروريم و نام هشياريست
که زير سلسله رفتن طريق عياريست
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاريست
هزار نکته در اين کار و بار دلداريست
قباى اطلس آن کس که از هنر عاريست
عروج بر فلک سرورى به دشواريست
زهى مراتب خوابى که به ز بيداريست
که رستگارى جاويد در کم آزاريست
که رستگارى جاويد در کم آزاريست