غزلیات
شمس الدین محمد حافظ شیرازی
نسخه متنی -صفحه : 496/ 68
نمايش فراداده
- يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
حاليا خانه برانداز دل و دين من است
باده لعل لبش کز لب من دور مباد
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
مي دهد هر کسش افسونى و معلوم نشد
يا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبين
گفتم آه از دل ديوانه حافظ بى تو
زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست
- جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
تا در آغوش که مي خسبد و همخانه کيست
راح روح که و پيمان ده پيمانه کيست
بازپرسيد خدا را که به پروانه کيست
که دل نازک او مايل افسانه کيست
در يکتاى که و گوهر يک دانه کيست
زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست
زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست