غزلیات

فخر الدین عراقی

نسخه متنی -صفحه : 306/ 2
نمايش فراداده

هر سحر ناله و زارى كنم پيش صبا

  • هر سحر ناله و زارى كنم پيش صبا باد مي پيمايم و بر باد عمرى مي دهم چون ندارم همدمي، با باد مي گويم سخن آتش دل چون نمي گردد به آب ديده كم تا مگر خاكسترى گردم به بادى بر شوم مردن و خاكى شدن بهتر كه با تو زيستن خود ندارد بي رخ تو زندگانى قيمتى خود ندارد بي رخ تو زندگانى قيمتى
  • تا ز من پيغامى آرد بر سر كوى شما ورنه بر خاك در تو ره كجا يابد صبا؟ چون نيابم مرهمي، از باد مي جويم شفا مي دمم بادى بر آتش، تا بتر سوزد مرا وارهم زين تنگناى محنت آباد بلا سوختن خوشتر بسى كز روى تو گردم جدا زندگانى بي رخ تو مرگ باشد با عنا زندگانى بي رخ تو مرگ باشد با عنا