غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 158
نمايش فراداده

ديشب كه بر لبت لب جام شراب بود

  • ديشب كه بر لبت لب جام شراب بود در انتظار اين كه تو ساقى شوى مگر من مضطرب بر آتش غيرت كه دم به دم بيدار بود ديده ى كيد رقيب ليك پاست فرشته داشت كه در مجلسى چنان ميسوختى چو ز آتش مى پرده هاى شرم ننهاد كس پياله ز كف غير محتشم ننهاد كس پياله ز كف غير محتشم
  • بر آتش حسد دل عاشق كباب بود جان قدح طپان و دل شيشه آب بود مى پرده سوز خلوتيان حجاب بود از عصمت تو چشم حواد به خواب بود بودى تو مست و عاشق مسكين خراب بود آن كايستاده به رويت نقاب بود كز مشرب تو در قدحش خون ناب بود كز مشرب تو در قدحش خون ناب بود