غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 181
نمايش فراداده

كدام صحبت پنهان تو را چنين دارد

  • كدام صحبت پنهان تو را چنين دارد ز پند پشت كمانت كه سخت كرده چنين ز اختلاط نسيمى مگر هوا زده اى گداز يافته ى سيمت كدام گرم نگاه ترست دامن پاكت بگو كه مستى عشق ز داغهايى كه خونابه چيده پيرهنت ز تاب زلف تو پيداست حال آن رگ جان چرا نمي نگرد نرگست دلير به كس چگونه دست بدارد ز دامنت عاشق تغافل تو در آن بزم مرگ صد شيداست نشست محتشم از غم ميان انجم اشك نشست محتشم از غم ميان انجم اشك
  • كه رخش رفتنت از بزم ما به زين دارد كه پيش ما همه دم ابروى تو چنين دارد كه لاله در چمنت رنگ ياسمين دارد نظر بر آن تن و اندام نازنين دارد به گريه روى كه پيش تو بر زمين دارد كه لاله رنگ نشانها بر آستين دارد كه اتحاد بر آن موى عنبرين دارد ز گوشه ها نظرى گر نه در كمين دارد كه وعده ى تو به نو عاشقان يقين دارد كسى كجاست كه امشب تو را بر اين دارد كه از بتان صنمى انجمن نشين دارد كه از بتان صنمى انجمن نشين دارد