غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 443
نمايش فراداده

اى تو نكرده جز جفا آن چه نكرده اى بكن

  • اى تو نكرده جز جفا آن چه نكرده اى بكن اى زده عقل و راه دين خواهى اگر متاع جان چند به منتم كشى كز ستمت نكشته ام اى كه ربوده اى به رخ صد دل و مايلى بدين اى كه نبوده بر درت مل من از جفا كشان اى نه نموده روى مه برده هزار دل ز ره اى نه نموده روى مه برده هزار دل ز ره
  • تيغ بكش به خون ما آن چه نكرده اى بكن بى خبر از درم درا آن چه نكرده اى بكن اى ستمت به از وفا آن چه نكرده اى بكن عقده ى زلف برگشا آن چه نكرده اى بكن ميروم اين زمان بيا آن چه نكرده اى بكن روى به محتشم نما آن چه نكرده اى بكن روى به محتشم نما آن چه نكرده اى بكن