غزلیات

محتشم کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 626/ 447
نمايش فراداده

صيدى كه لعب عشق فكندش به بند تو

  • صيدى كه لعب عشق فكندش به بند تو اى پاى تا به سر چونى قند دلپسند دست مرا كه ساخته اى زير دست غير چند افكنى در آتش سوزان دل مرا اى مادر زمانه ببين كز خلاف عهد دل برگرفتى ز تو جانا اگر بدى تلخى مكن كه خنده نگهداشتن به زور امروز كو كه باز بتر بيندت به من چون محتشم بسى ز ندامت بسر زدم چون محتشم بسى ز ندامت بسر زدم
  • ضبط تو ديد و جست برون از كمند تو افغان كه طعمه ى مگسانست قند تو كوتاه به ز ميوه ى نخل بلند تو هست اين سياه روز دل من پسند تو با من چه مي كند خلف ارجمند تو در سينه ى من آن دل هجران پسند تو مي بارد از لب و دهن نوشخند تو بدگوى من كه دوش همى داد پند تو دستى كه مي زدم به عنان سمند تو دستى كه مي زدم به عنان سمند تو