غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 189
نمايش فراداده

  • اى پرتو وجودت در عقل بى نهايت هستى هر دو عالم در هستى تو گمشد چندان كه سالكانت ره بيش پيش بردند اى صد هزار تشنه لب خشك و جان پرآتش غير تو در حقيقت يك ذره مي نبينم چندان كه سالكانت ره بيش پيش بردند چندان كه سالكانت ره بيش پيش بردند چون اين ره عجايب بس بى نهايت افتاد چندان كه سالكانت ره بيش پيش بردند عطار در دل و جان اسرار دارد از توعطار در دل و جان اسرار دارد از تو
  • هستى كاملت را نه ابتدا نه غايت اى هستى تو كامل بارى زهى ولايت چندان كه سالكانت ره بيش پيش بردند افتاده پست گشته موقوف يك عنايت اى غير تو خيالى كرده ز تو سرايت چندان كه سالكانت ره بيش پيش بردند ره پيش بيش ديدند بودند در بدايت آخر كه يابد آخر اين راه را نهايت چندان كه سالكانت ره بيش پيش بردند چون مستمع نيابد پس چون کند روايتچون مستمع نيابد پس چون کند روايت