غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 262
نمايش فراداده

  • خطى سبز از زنخدان مى بر آورد خطش خوش خوان از آن آمد كه بى كلك خدايا داد من بستان ز خطش مداد اينجا چه باشد لوح سيمش كدامين خط خطا رفت آنچه گفتم خدايا داد من بستان ز خطش چنين باغى چه جاى خار باشد چه مي گويم كه ريحان خادم اوست خدايا داد من بستان ز خطش چه جاى سنبل تاريك روى است نبات اينجا چه ذوق آرد وليكن خدايا داد من بستان ز خطش ز سبزه هيچ شيرينى نيايد چه سنجد در چنين موضع زمرد خدايا داد من بستان ز خطش كه داند تا به سرسبزى خط او به خون در مي كشد دامن جهانى خدايا داد من بستان ز خطش خدايا داد من بستان ز خطش جهانى خلق را مانند عطار خدايا داد من بستان ز خطش
  • مرا از دل نه كز جان مى بر آورد مداد از لعل خندان مى بر آورد خدايا داد من بستان ز خطش ز نقره خط خوش خوان مى بر آورد مگر خار از گلستان مى بر آورد خدايا داد من بستان ز خطش كه از گلبرگ ريحان مى بر آورد كه سنبل از نمكدان مى برآورد خدايا داد من بستان ز خطش كه سبزه زاب حيوان مى برآورد زمرد را ز مرجان مى بر آورد خدايا داد من بستان ز خطش نبات از شكرستان مى بر آورد كه مشك از ماه تابان مى بر آورد خدايا داد من بستان ز خطش چه شيرينى ز ديوان مى بر آورد چو او سر از گريبان مى بر آورد خدايا داد من بستان ز خطش كه دل از جورش افغان مى بر آورد ز اسلام و ز ايمان مى بر آورد خدايا داد من بستان ز خطش