غزلیات

عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 896/ 53
نمايش فراداده

  • در دلم افتاد آتش ساقيا هين بيا كز آرزوى روى تو آسيا پر خون بران از خون چشم بر گياه نفس بند آب حيات چون سگ نفسم نمكسارى بيافت آسيا پر خون بران از خون چشم نفس رفت و جان نماند و دل بسوخت نفس ما هم رنگ جان شد گوييا آسيا پر خون بران از خون چشم زان بميرانند ما را تا كنند روز روز ماست مى در جام ريز آسيا پر خون بران از خون چشم آسيا پر خون بران از خون چشم خويشتن ايار كن عطار وار آسيا پر خون بران از خون چشم
  • ساقيا آخر كجائى هين بيا بر سر آتش بماندم ساقيا آسيا پر خون بران از خون چشم چند دارم نفس را همچون گيا پاك شد تا همچو جان شد پر ضيا آسيا پر خون بران از خون چشم ذره اى نه روى ماند و نه ريا نفس چون مس بود و جان چون كيميا آسيا پر خون بران از خون چشم خاك ما در چشم انجم توتيا مى مي جان جام جام اوليا آسيا پر خون بران از خون چشم چند گردى گرد خون چون آسيا چند گوئى لا على و لا ليا آسيا پر خون بران از خون چشم