-
اى صبا گر بگذرى بر زلف مشك افشان او
منت صد جان بيار و بر سر ما نه به حكم
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
گاه از چوگان زلفش حلقه ى مشكين رباى
خوش خوش اندر پيچ زلفش پيچ تا مشكين كنى
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
نى خطا گفتم ادب نيست آنچه گفتم جهد كن
گر مرا دل زنده خواهى كرد جامى جانفزاى
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
گر تو جان دارى چه كن بر كن به دندان پشت دست
گو فلانى از ميان جانت مي گويد سلام
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
جان او در جان تو گم گشت و دل از دست رفت
چون رسى آنجا اجازت خواه اول بعد از آن
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
هرچه گويد يادگير و يك به يك بر دل نويس
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
چند گريى اى فريد از عشق رويش همچو شمعچند گريى اى فريد از عشق رويش همچو شمع
-
همچو من شو گرد يك يك حلقه سرگردان او
وز سر زلفش نشانى آر ما را زان او
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
گاه خود را گوى گردان در خم چوگان او
شرق تا غرب جهان از زلف مشك افشان او
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
تا پريشانى نيايد زلف عنبرسان او
نوش كن بر ياد من از چشمه ى حيوان او
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
چون ببينى جانفزايى لب و دندان او
گو به جان تو فرو شد روز اول جان او
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
درد او از حد بشد گر مي كنى درمان او
عرضه كن اين قصه ى پر درد در ديوان او
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
ورنه حالى بر زمين دوزد تو را مژگان او
تا چنان كو گفت برسانى به من فرمان او
چشم آنجا بر مگير از پشت پاى و گوش دار
صبح را مژده رسان از پسته ى خندان اوصبح را مژده رسان از پسته ى خندان او