-
اى غنچه غلام خنده ى تو
افتاد سر هزار سركش
چون سايه در آفتاب نرسد
گلهاى بهار نيم مرده
خورشيد گرفته لوح از سر
چون سايه در آفتاب نرسد
من كشته و غم كشنده ى من
زان است شفق كه طوطى چرخ
چون سايه در آفتاب نرسد
چون سايه در آفتاب نرسد
عطار به هر پرى كه پرد
چون سايه در آفتاب نرسد
-
سرو آزاد بنده ى تو
از طره ى سر فكنده ى تو
چون سايه در آفتاب نرسد
از نرگس نيم زنده ى تو
بر سر چو قلم دونده ى تو
چون سايه در آفتاب نرسد
تو دلكش و دل كشنده تو
در خون گردد ز خنده ى تو
چون سايه در آفتاب نرسد
كى در تو رسد رونده ى تو
دانى كه بود پرنده ى تو
چون سايه در آفتاب نرسد