گفتم بخرم غمت به جاني
-
گفتم بخرم غمت به جانى
مفروش چنان برآن كه پيوست
يا نى سبكم بكن ز هستى
بنواز مرا كه بى تو برخاست
نى نى چو ربابم از غم تو
يا نى سبكم بكن ز هستى
اى دوست روا مدار دل را
دستى بر نه اگر كنم سود
يا نى سبكم بكن ز هستى
يا نى سبكم بكن ز هستى
چون شمع مرا ز عشق مي سوز
يا نى سبكم بكن ز هستى
عطار چو بى نشان شد از عشقعطار چو بى نشان شد از عشق
-
بر من بفروختى جهانى
عشوه خرد از تو هر زمانى
يا نى سبكم بكن ز هستى
چون چنگ ز هر رگم فغانى
يعنى كه رگى و استخوانى
يا نى سبكم بكن ز هستى
نوميد ز چون تو دلستانى
دانم نبود تو را زيانى
يا نى سبكم بكن ز هستى
تا چند ز رحمت گرانى
تا مي ماند ز من نشانى
يا نى سبكم بكن ز هستى
از محو رسد سوى عيانىاز محو رسد سوى عيانى