از غمت روز و شب به تنهايي
-
از غمت روز و شب به تنهايى
عاشقان را ز بيخ و بن بركند
هستى ما و هستى تو دويى است
عشق با نام و ننگ نايد راست
عشق را سر برهنه بايد كرد
هستى ما و هستى تو دويى است
بس كه خفتند عاشقان در خون
تا ز ما ذره اى همى ماند
هستى ما و هستى تو دويى است
در حجابيم ما ز هستى خويش
هستى ما به پيش هستى تو
هستى ما و هستى تو دويى است
هستى ما و هستى تو دويى است
نيست عطار را درين تك و پوى
هستى ما و هستى تو دويى است
-
مونس عاشقان سودايى
آتش عشقت از توانايى
هستى ما و هستى تو دويى است
ندهد عشق دست رعنايى
بر سر چارسوى رسوايى
هستى ما و هستى تو دويى است
تا تو از رخ نقاب بگشايى
تو ز غيرت جمال ننمايى
هستى ما و هستى تو دويى است
ما نهانيم و تو هويدايى
ذره اى هستى است هر جايى
هستى ما و هستى تو دويى است
راست نايد دويى و يكتايى
هيچ راهى بجز شكيبايى
هستى ما و هستى تو دويى است