گفتم نگرم روى تو گفتا به قيامتگفتم چه خوش از كار جهان گفت غم عشقهر جا كه يكى قامت موزون نگرد دلدر خلد اگر پهلوى طوبيم نشانندعمرم همه در هجر تو بگذشت كه روزىدامن ز كفم مي كشى و مي روى امروزامروز بسى پيش تو خوارند و پس از مرگناصح كه رخش ديده كف خويش بريده استناصح كه رخش ديده كف خويش بريده است
گفتم روم از كوى تو گفتا به سلامتگفتم چه بود حاصل آن گفت ندامتچون سايه به پايش فكند رحل اقامتدل مي كشدم باز به آن جلوه ى قامتدر بر كنم از وصل تو تشريف كرامتدست من و دامان تو فرداى قيامتبر خاك شهيدان تو خار است علامتهاتف به چه رو مي كندم باز ملامتهاتف به چه رو مي كندم باز ملامت