نه با من دوست آن گفت و نه آن كردگرفت از من دل و زد راه دينمكى از شرمندگى با مهربانانمنش از مردمان رخ مي نهفتمتو با من كردى از جور آنچه كردىدو عالم سود كرد آن كس كه در عشقنه از كين خون هاتف ريخت آن شوخنه از كين خون هاتف ريخت آن شوخ
كه با دشمن توان گفت و توان كردز دين و دل گذشتم قصد جان كردتوان گفت آنچه آن نامهربان كردستم بين كخر از من رخ نهان كردمن از شرم تو گفتم آسمان كرددلى درباخت يا جانى زيان كردوفاى او به كشتن امتحان كردوفاى او به كشتن امتحان كرد