غزلیات

هاتف اصفهانی

نسخه متنی -صفحه : 91/ 63
نمايش فراداده

  • جانا ز ناتوانى از خويشتن به جانم اغيار راست نازت، عشاق را عتابت مرغ اسيرم اما دارم درين اسيرى نخلم ز پا فتاده شادم كه كرد فارغ زنهار بعد مردن فرسوده چون شود تن زنهار بعد مردن فرسوده چون شود تن
  • آخر ترحمى كن بر جان ناتوانم محروم من كه از تو نه اين رسد نه آنم آسايشى كه رفته است از خاطر آشيانم از فكر نوبهار و انديشه ى خزانم پيش سگان كويش ريزند استخوانم پيش سگان كويش ريزند استخوانم