غزلیات

هاتف اصفهانی

نسخه متنی -صفحه : 91/ 8
نمايش فراداده

  • جان و دلم از عشقت ناشاد و حزين بادا بر كشور جان شاهى ز اندوه دل آگاهى هر سرو كه افرازد قد پيش تو و نازد با مدعى از يارى گاهى نظرى دارى جز كلبه ى من جائى از رخش فرو نايى گر هست وفا گفتى هم در تو گمان دارم پيش از هم كس افتاد در دام غمت هاتف پيش از هم كس افتاد در دام غمت هاتف
  • غمناك چه مي خواهى ما را تو چنين بادا شادش چو نمي خواهى غمگين تر ازين بادا چون سايه ات افتاده بر روى زمين بادا لطف تو به او بارى چون هست همين بادا يا خانه ى من جايت يا خانه ى زين بادا در حق منت اين ظن برتر ز يقين بادا اميد كز اين غم شاد تا روز پسين بادا اميد كز اين غم شاد تا روز پسين بادا