غزلیات

هاتف اصفهانی

نسخه متنی -صفحه : 91/ 83
نمايش فراداده

شستم ز مي در پاى خم، دامن ز هر آلودگي

  • شستم ز مي در پاى خم، دامن ز هر آلودگى مي گفت واعظ با كسان، دارد مى و شاهد زيان روزى كه تن فرسايدم در خاك و جان آسايدم اى زاهد آسوده جان تا چند طعن عاشقان من شيخ دامن پاك را آگاهم از حال درون من شيخ دامن پاك را آگاهم از حال درون
  • دامن نشويد كس چرا، زابى بدين پالودگى از هيچكس نشنيده ام حرفى بدين بيهودگى هر ذره ى خاكم تو را جويد پس از فرسودگى آزار جان ما مكن شكرانه ى آسودگى هاتف تو از وى بهترى با صدهزار آلودگى هاتف تو از وى بهترى با صدهزار آلودگى