لاله ى سيراب
-
نفسى داشتم و ناله و شيون كردم
گرچه بگداختى از آتش حسرت دل من
لاله در دامن كوه آمد و من بى رخ دوست
در رخ من مكن اى غنچه ز لبخند دريغ
شبنم از گونه ى گلبرگ نگون بود كه من
دود آهم شد اشك غمم اى چشم و چراغ
تا چو مهتاب به زندان غمم بنوازى
آشيانم به سر كنگره ى افلاك است شهريارا مگرم جرعه فشاند لب جام
شهريارا مگرم جرعه فشاند لب جام
-
بى تو با مرگ عجب كشمكشى من كردم
ليك من هم به صبورى دل از آهن كردم
اشك چون لاله ى سيراب به دامن كردم
كه من از اشك ترا شاهد گلشن كردم
گله ى زلف تو با سنبل و سوسن كردم
شمع عشقى كه به اميد تو روشن كردم
تن همه چشم به هم چشمى روزن كردم
گرچه در غمكده ى خاك، نشيمن كردم سال هابر در اين ميكده مسكن كردم
سال هابر در اين ميكده مسكن كردم