غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 161
نمايش فراداده

شتاب شباب

  • شباب عمر عجب با شتاب مى گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقى به چشم خود گذر عمر خويش مى بينم به روى ماه نيارى حدي زلف به سياه خراب گردش آن چشم جاودان مستم به آب و تاب جوانى چگونه غره شدى به زير سنگ لحد، استخوان پيكر ما كمان چرخ فلك، شهريار در كف كيست؟ كمان چرخ فلك، شهريار در كف كيست؟
  • بدين شتاب خدايا شباب مى گذرد شتاب كن كه جهان با شتاب مي گذرد نشسته ام لب جوئى و آب مي گذرد كه ابر از جلو آفتاب مى گذرد كه دور جام جهان خراب مى گذرد كه خود جوانى و اين آب و تاب مى گذرد چو گندمى است كه از آسياب مي گذرد كه روزگار چو تير شهاب مي گذرد كه روزگار چو تير شهاب مي گذرد