شتاب شباب
-
شباب عمر عجب با شتاب مى گذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقى به چشم خود گذر عمر خويش مى بينم به روى ماه نيارى حدي زلف به سياه خراب گردش آن چشم جاودان مستم به آب و تاب جوانى چگونه غره شدى به زير سنگ لحد، استخوان پيكر ما كمان چرخ فلك، شهريار در كف كيست؟
كمان چرخ فلك، شهريار در كف كيست؟
-
بدين شتاب خدايا شباب مى گذرد شتاب كن كه جهان با شتاب مي گذرد نشسته ام لب جوئى و آب مي گذرد كه ابر از جلو آفتاب مى گذرد كه دور جام جهان خراب مى گذرد كه خود جوانى و اين آب و تاب مى گذرد چو گندمى است كه از آسياب مي گذرد كه روزگار چو تير شهاب مي گذرد
كه روزگار چو تير شهاب مي گذرد