غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 45
نمايش فراداده

وداع جوانى

  • جوانى حسرتا با من وداع جاودانى كرد بهار زندگانى طى شد و كرد آفت ايام قضاى آسمانى بود مشتاقى و مهجورى شراب ارغوانى چاره ى رخسار زردم نيست هنوز از آبشار ديده دامان رشك دريا بود چه بود ار باز مي گشتى به روز من توانائى جوانى كردن اى دل شيوه ى جانانه بود اما جوانى خود مرا تنها اميد زندگانى بود جوانان در بهار عمر ياد از شهريار آريد جوانان در بهار عمر ياد از شهريار آريد
  • وداع جاودانى حسرتا با من جوانى كرد به من كارى كه با سرو و سمن باد خزانى كرد چه تدبيرى توانم با قضاى آسمانى كرد بنازم سيلى گردون كه چهرم ارغوانى كرد كه ما را سينه ى آتشفشان آتشفشانى كرد كه خود ديدى چها با روزگارم ناتوانى كرد جوانى هم پى جانان شد و با ما جوانى كرد دگر من با چه اميدى توانم زندگانى كرد كه عمرى در گلستان جوانى نغمه خوانى كرد كه عمرى در گلستان جوانى نغمه خوانى كرد