انتحار تدريجى
-
خجل شدم ز جوانى كه زندگانى نيست
من از دو روزه ى هستى به جان شدم بيزار
همه بگريه ى ابر سيه گشودم چشم
به غصه ى بلكه به تدريج انتحار كنم
نه من به سيلى خود سرخ ميكنم رخ و بس
ببين به جلد سگ پاسبان چه گرگانند ز بلبل چمن طبع شهريار افسوس
ز بلبل چمن طبع شهريار افسوس
-
به زندگانى من فرصت جوانى نيست
خداى شكر كه اين عمر جاودانى نيست
دراين افق كه فروغى ز شادمانى نيست
دريغ و درد كه اين انتحار آنى نيست
به بزم ما رخى از باده، ارغوانى نيست
به جان خواجه كه اين شيوه ى شبانى نيست كه از خزان گلشن شور نغمه خوانى نيست
كه از خزان گلشن شور نغمه خوانى نيست