من و ما
-
مهتاب و سرشكى به هم آميخته بوديم
دور از لب شيرين تو چون شمع سيه روز
با گريه ى خونين من و خنده ى مهتاب
از چشم تو سرمست و به بالاى توهمدست زان پيش كه در زلف تو بنديم دل خويش
زان پيش كه در زلف تو بنديم دل خويش
-
خوش رويهم آن شب من و مه ريخته بوديم
خوش آتش و آبى به هم آميخته بوديم
آب رخى از شبنم و گل ريخته بوديم
صد فتنه ز هر گوشه برانگيخته بوديم ما رشته ى مهر از همه بگسيخته بوديم
ما رشته ى مهر از همه بگسيخته بوديم