غزلیات

محمدحسین شهریار

نسخه متنی -صفحه : 161/ 92
نمايش فراداده

سه تار من

  • نالد به حال زار من امشب سه تار من اى دل ز دوستان وفادار روزگار در گوشه ى غمى كه فراموش عالمى است اشك است جويبار من و ناله ى سه تار چون نشترم به ديده خلد نوشخند ماه رفت و به اختران سرشكم سپرد جاى آخر قرار زلف تو با ما چنين نبود در حسرت تو ميرم و دانم تو بي وفا از چشم خود سياه دلى وام ميكنى اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان من شاهباز عرشم و مسكين تذرو خاك يك عمر در شرار محبت گداختم من شهريار ملك سخن بودم و نبود من شهريار ملك سخن بودم و نبود
  • اين مايه ى تسلى شب هاى تار من جز ساز من نبود كسى سازگار من من غمگسار سازم و او غمگسار من شب تا سحر ترانه ى اين جويبار من يادش به خير، خنجر مژگان يار من ماهى كه آسمان بربود از كنار من اى مايه ى قرار دل بيقرار من روزى وفا كنى كه نيايد به كار من خواهى مگر گرو برى از روزگار من بيدار بود ديده ى شب زنده دار من بختش بلند نيست كه باشد شكار من تا صيرفى عشق چه سنجد عيار من جز گوهر سرشك در اين شهريار من جز گوهر سرشك در اين شهريار من