قطعه

محمد تقی بهار

نسخه متنی
نمايش فراداده

قطعه


  • نهفته روى به برگ اندرون گلى محجوب ز تاب و جلوه اگر چند مانده بود جدا ز اوستادى خورشيد و دايگانى ماه نه با تحيت نورى ز خواب برمي خاست فسرده عارض بي رنگ او به سايه، وليك كمال ظاهر او پرورشگر ازهار به جاى چهره فروزى به بوستان وجود چه غم كه بر سر باغ مجاز جلوه نكرد؟ به خسروان، سخن ناز اگر فروخت، رواست كسى كه عقد سخن را به لطف داد نظام به نوبهار حيات از خزان مرگ به باد اگرچه حجله ى رنگين به كام خويش نساخت شكفت و عطر برافشاند و خنده كرد و بريخت نتيجه ى گل افسرده عاقبت اين بود

  • ز باغبان طبيعت ملول و غمگين بود ولى ز نكهت او باغ عنبرآگين بود جدا به سايه ى اشجار، فرد و مسكين بود نه با فسانه ى مرغى سرش به بالين بود فروغ شهرت او رونق بساتين بود جمال باطنش آرايش رياحين بود نصيب او ز طبيعت وقار و تمكين بود گلى كه از نفسش طبع دهر مشكين بود شكر لبى كه خداوند طبع شيرين بود ز جمع پردگيان، بي خلاف، پروين بود شد آن گلى كه نه در انتظار گلچين بود ولى ز شعر خوشش روى دهر رنگين بود نتيجه ى گل افسرده عاقبت اين بود نتيجه ى گل افسرده عاقبت اين بود