چه ارغواني زيباي تاريکي
اي اطلسي
نه مثل خون
نه مثل تصنع
وقتي کنار سبز
مي خواني
آواز بي هياهوي بويت را
رزها و لاله عباسي
آهسته گوش مي خوابانند
تا حس کنند
رقص اريب پري هاي شبزاد را
بر روي برگ هاي مرطوب
اي اطلسي
در تو رگ غريبي جاري است
مالوف شب
که نسبتي ندارد با سرخ کاغذي
هر چند خيزگاه سرخ جگرواره
و لاله هاي چرمي
و سرخ خون مردان خورشيد است
اي اطلسي
اي ارغواني ناب
ظلمت گذرگاه حرامي ها
و دشنه هاي خونين است اما
تو همچنان بتاب
تو همچنان بتاب