آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی

رضا برنجکار

نسخه متنی -صفحه : 98/ 25
نمايش فراداده

5 - جبريه و جهميه

جبر در اصطلاح علم فرق و مذاهب، به معناى نفى فعل اختيارى از انسان و انتساب همه افعال به خداست. شهرستانى ضمن بيان اين مطلب، جبريه - يعنى طرفداران عقيده جبر- را داراى اصنافى مىداند كه از آن جمله جبريه خالصه و جبريه متوسطه هستند. گروه نخست براى انسان هيچ گونه قدرت و عملى قائل نيستند و تمام افعال انسان را به خدا نسبت مىدهند. گروه دوم براى آدمى قدرتى را اثبات مىكنند اما قدرت را در فعل او مؤثر نمى دانند. (57)

همان گونه كه قبلا گذشت اعتقاد به جبر قبل از اسلام نيز مطرح بوده است و حتى برخى مشركان مكه نيز چنين اعتقاداتى داشته اند. اما اينكه در ميان مسلمانان چه زمانى اين عقيده مطرح شده دقيقا روشن نيست. رساله اى از ابن عباس در دست است كه در آن جبريه اهل شام را مخاطب قرار مىدهد. بر طبق اين رساله، در زمان صحابه پيامبر گروهى به جبر اعتقاد داشته اند. چنين رساله اى از حسن بصرى نيز گزارش شده است كه جبريه اهل بصره را مخاطب ساخته است. (58) بنابراين در قرن اول هجرى در عراق و شام گروه هايى با اعتقاد به نظريه جبر يافت مىشده اند.

قاضى عبدالجبار از استادش ابو على جبايى نقل مىكند كه نخستين كسى كه عقيده جبر را مطرح كرد معاويه بود. (59)

در كتابهاى مذاهب و فرق، نخستين فرقه اى كه به نام جبريه ناميده شده اند، مرجئه جبريه هستند. از افراد متعددى به عنوان مرجئه جبريه نام برده شده است كه آرا و عقايد كلامى آنها در دست نيست. تنها فرد مهم و برجسته اى كه آراى او در دست است و به ارجاء و جبر معتقد است، جهم بن صفوان مىباشد. بغدادى مىگويد: گروهى از مرجئه كسانى هستند كه درباره ايمان، به ارجاء معتقدند و درباره اعمال، به جبر، همان گونه كه مذهب جهم بن صفوان چنين است. پس اين گروه از مرجئه از جمله جهميه هستند.(60) البته ممكن است برخى از مرجئه جبريه كه آراى آنها در دست نيست عقايد جهميه را در غير از ارجاء و جبر نپذيرفته باشند.

شهرستانى در بحث از جبريه غير از جهميه، نجاريه و ضراريه را نيز مطرح مىكند، اما با بررسى آراى نجار و ضرار معلوم مىشود كه آنها قدرتى براى انسان تصوير مىكردند. بنابراين اگر آنها جبرى باشند، جبريه متوسطه قلمداد مىشوند؛ همان گونه كه پس از بررسى آراى اشعرى خواهيم ديد كه اشاعره نيز چنين وضعيتى دارند. بدين سان تنها گروهى كه مىتواند به عنوان جبريه محض و خالص معرفى شود، جهميه هستند.

جهميه به پيروان جهم بن صفوان سمرقندى (م 128 ه‍ق) گفته مىشود. جهم شاگرد جعد بن درهم (م 124 ه‍ق) بوده است و ظاهرا بسيارى از عقايد خويش از جمله عقيده جبر را از او گرفته است. نقل شده كه جعد بن درهم نيز عقايد خود را از يك يهودى اخذ كرده است. برخى جعد را فردى گمراه و ملحد دانسته اند كه به سبب عقايد كفر آميزش تحت تعقيب بنى اميه قرار گرفته است و سرانجام توسط خالد بن عبدالله القسرى دستگير و در عيد قربان، به عنوان قربانى سر بريده شد.(61) گزارش ديگرى در دست است كه جعد در قيام يزيد بن مهلب ازدى عليه يزيد بن عبدالملك اموى شركت جسته است. (62) بر طبق اين گزارش، احتمال اينكه كشته شدن جعد انگيزه سياسى داشته است، وجود دارد.

جهم بن صفوان نيز در قيام حارث بن سريج عليه نصر بن سيار حاكم خراسان شركت كرد و به دست سلم بن احوز مازنى در مرو به قتل رسيد. ظاهرا كشته شدن او به همين جهت بوده نه به دليل آراى مذهبى او. پس از اين مقدمه، هم اينك بايد به بررسى عقايد جهم و اصول فكرى جهميه بپردازيم.

1.ارجاء: ايمان، تنها معرفت به خداست و كفر، تنها جهل به اوست. كسى كه خدا را بشناسد اما به زبان و گفتار خدا را انكار كند كافر نيست. بنابراين، اقرار و اعمال خارج از ايمان و متاءخر از آن است. اين عقيده همان اعتقاد به ارجاء است.

2.جبر: شهرستانى عقيده او در زمينه جبر چنين توصيف مىكند: انسان بر هيچ چيز قادر نيست و در افعالش مجبور است. او قدرت و اراده و اختيار ندارد. همان طور كه خداوند چيزهايى در جمادات خلق مىكند، افعالى را نيز در انسان خلق مىكند و نسبت دادن افعال به انسان مانند نسبت افعال به جمادات مجازى است، چنانكه مىگوييم: درخت ثمر داد، آب جارى شد، سنگ حركت كرد و خورشيد طلوع و غروب كرد. از سوى ديگر ثواب و عقاب نيز مانند خود افعال جبرى است، چنان كه تكليف نيز جبرى است.

3.نفى صفات الهى: خداوند را نمى توان به صفتى توصيف كرد كه مخلوقات را مىتوان به آنها وصف كرد. بنابراين نمى توان خدا را موجود، شى ء، عالم و حى ناميد. خداوند را تنها با صفاتى چون قادر، فاعل و خالق كه مختص خداست مىتوان توصيف كرد.

4.خلق قرآن: كلام خدا حادث است و قديم نيست. بنابراين، قرآن كه كلام الهى است حادث و مخلوق مىباشد.

5.حدوث علم الهى: علم خدا به امور حادث و مخلوق، حادث است.

6.نفى رؤيت خدا: خداوند را حتى در روز قيامت نيز نمى توان ديد.

7.فناى بهشت و جهنم: پس از آنكه بهشتيان و دوزخيان در بهشت يا جهنم وارد شدند و پاداش و عذاب ديدند، بهشت و جهنم از بين خواهند رفت. (63)