ادریس پیامبر (ع) (2)

محمد محسن طبسی

نسخه متنی
نمايش فراداده

ادريس پيامبر

نويسنده: محمد محسن طبسي

رسالت ادريس

بعد از جريان پادشاه ستمگر و توبه مردم، ادريس از طرف خداوند متعال مأمور شد قوم بني قابيل را هدايت كند؛ زيرا كار آن‏ها به جايي رسيده بود كه بت مي‏پرسيدند. ادريس قوم خود را به توحيد دعوت مي‏كرد و اندرز مي‏داد تا از اوامر شيطان اطاعت نكنند؛ ولي آن‏ها نمي‏پذيرفتند. ادريس سه روز هفته را براي ارشاد بني قابيل و پيروانشان قرار داد و آن‏ها را از مخالفت با آيين آدم و شيث عليهما‏السلام باز داشت تا اينكه فرمان الهي رسيد و به ادريس امر كرد به جنگ آن‏ها برود. بدين سبب، وي را «هرمس الهرامه» لقب دادند.(1)

حاكميت ادريس

وقتي حضرت ادريس عليه‏السلام به مصر آمد و در آنجا سكونت گزيد، مردم را به اطاعت از حق فرا خواندو امر به معروف و نهي از منكر كرد. او به مردم سياست، آداب تمدن، قوانين مملكتي و طرز اداره شهرها را آموخت. در اثر تعليمات آن حضرت، 188 شهر روي زمين بنا گرديد كه كوچكترين آن‏ها «درها»(2) بود.(3)

همچنين آيين‏ها و قوانيني متناسب با سرزمين‏هاي مختلف وضع كرد و از نظر اداري، زمين محل حكومت را به چهار بخش تقسيم كرد و براي هر قسمت حاكمي قرار داد تا به امور سياسي و اداري مردم بپردازد. علامه طباطبايي قدس‏سره نام اين چهار تن را چنين ذكر مي‏كند: «پادشاه اوّل «ايلاوس»، دوم «اوس»، سوم «سقلبيوس» و چهارم از آن‏ها «اوس آمون».(4)

پند از قوم ادريس

در عهد ادريس دو تاجر مي‏زيستند. چون هنگام نماز رسيد، يكي از آن‏ها گفت: امر خدا را مقدم مي‏دارم. ديگري گفت: تجارت را مقدم مي‏دارم و سپس نماز را نمي‏خوانم. خداوند عزوجل به ابرها دستور داد مكان تجارت و اموال آن شخص را با صاعقه آتش بزنند. چون آتش شعله ور شد، آن بيچاره گرفتار خاموش كردن آتش گرديد و در نتيجه تجارت و نمازش را از دست داد. پس از اين جريان، با دست غيب بر در خانه‏اش نوشته شد: «بنگريد كه دنيا با مال اندوزي چه بر سر صاحبش مي‏آورد.»(5)

مراد از «مكانا عتيا» چيست؟

در ذيل اين آيه تفاسير گوناگوني مطرح شده است، جمع اقوال به دو صورت است:

1 ـ مراد از آيه، رفعت مكاني است. به اين معنا كه خداوند ايشان را به آسمانها برد و به خاطر رفتن به آسمان، رفعت مكاني پيدا كرد. گروهي نيز اين نظر (عروج به آسمان) را پذيرفته، در ذيل اين آيه عروج ادريس را مطرح كرده‏اند؛ مانند انس، ابوسعيد خدري، كعب، مجاهد(6)، ابن عربي(7) و فرخ رازي(8).

2 ـ بعضي ديگر معتقدند منظور از آيه، رفعت مكانتي و برتري معنوي است كه در اين قول هم دو نظر است:

بعضي اين برتري معنوي را به خاطر شرف و اعطاي نبوّت به وي مي‏دانند؛ مانند شيخ طوسي قدس‏سره (9)، علامه طبرسي قدس‏سره (10)، علامه طباطبائي قدس‏سره (11)، و ... .

بعضي ديگر اعتلاي ادريس را به خاطر توحيدش مي‏دانند. آيت‏اللّه جوادي ـ حفظه‏اللّه ـ اين قول را پذيرفته، به آيه چهلم سوره توبه: «جعل كلمه الذين كفروا السفلي و حكمة‏اللّه هي العليا» استدلال كرده است(12)

نتيجه

قبل از بررسي اقوال، بايد بگوييم كه ما در اينجا در پي اظهار نظر نيستيم. سعي بر اين است كه آراي مختلف و ادله آن مطرح شود.

آيت‏اللّه جوادي در ردّ قول اوّل چنين مي‏فرمايد: منظور از آيه شريفه، برتري معنوي است نه برتري مكاني همانند برتري آسمان بر زمين؛ زيرا برتري در علومكاني، اعتباري و قراردادي است و با اعتبار فرق مي‏كند و وقتي كه اعتباري شد، ديگر هيچ فخري وجود ندارد. بنابراين، بودن در آسمان براي كسي يا چيزي فخر نيست.(13)

عروج ادريس به آسمان

بعضي از كلمات حكمت‏آميز آن حضرت چنين است:

1 ـ بهترين شكرانه نعمتهاي خداوند، احسان و نيكي به بندگان او است.

2 ـ قسم دروغ نخوريد و دروغ گويان را قسم ندهيد.

3 ـ از كسب‏هاي پست اجتناب كنيد.

4 ـ در پيشگاه خداوند با نيّتهاي خالص قدم برداريد.

از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله درباره روز پنج شنبه پرسيدند. فرمود: پنجمين روز دنياست و پنج شنبه روز انيسي است؛ چرا كه در آن روز ابليس لعن شده و ادريس به آسمان رفته است.(14)

گروهي از مفسران عروج ادريس به آسمان را قبول ندارند و مي‏گويند: داستان رفتن ادريس به آسمان از اسرائيليات است.(15)

شباهت غيبت ادريس عليه‏السلام به غيبت حضرت مهدي عليه‏السلام

يكي از شبهاتي كه در بحث مهدويت مطرح مي‏شود، اين است كه چگونه ممكن است امام پنهان باشد؟ اين با امامت سازگار نيست؛ زيرا امام بايد آشكار باشد.

علماي ما در جواب مي‏گويند: غائب شدن پيامبران بويژه غايب شدن حضرت ادريس، بر نادرستي اين شبه گواهي مي‏دهد.(16)

ملاقات پيامبر با ادريس

پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏فرمايد: وقتي كه به آسمان چهارم رسيدم، در آنجا مردي ديدم. از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟ جبرئيل گفت: همان ادريس است كه خداوند مقامش را عالي و بلند قرار داد. پس به او سلام كردم و به من سلام كرد. براي او طلب استغفار كردم و او هم براي من طلب استغفار كرد.(17)

در حديثي ديگر از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است كه فرمود: وقتي به معراج رفته بودم، ادريس را در آسمان چهارم ملاقات كردم.(18)

در روايت ديگري نيز چنين آمده است: هنگامي كه جبرئيل و پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در شب معراج گذرشان به ادريس افتاد، ادريس به پيامبر فرمود: مرحبا به پيامبر صالح و برادر صالح. پيامبر از جبرئيل پرسيد: اين كيست؟ جبرئيل گفت: ادريس پيامبر است.(19)

البته ممكن است پيامبر با قالب مثالي يا بعد از ارتحال ادريس با وي ملاقات كرده باشد.

جانشين ادريس

در روايتي آمده است: هنگامي كه ادريس به پايان عمر خود رسيد، خداوند به او وحي كرد كه من مي‏خواهم تو را به آسمانها ببرم و در آنجا قبض روح كنم.(20) پس فرزندت را جانشين خود قرار ده ... «حرقاسيل» نيز به وصيت پدر عمل كرد.(21)

گروهي فرزند ديگرش «متوشلح» را جانشين ادريس مي‏دانند.(22) دسته‏اي «متوشلح»(23) و جمعي «ناخورا» را جانشين ادريس به شمار مي‏آورند.(24)

سرانجام ادريس

عمر شريف وي سيصد سال يا بيشتر بود. در اين مدت سي صحيفه بر او نازل شد.(25) درباره رحلت اين پيامبر اختلاف است. مفسران پس از آيه «و رفعنا مكانا عتيا» دو نظر مطرح كرده‏اند:

1 ـ ادريس همانند عيسي به آسمانها برده شده و اكنون زنده است.

بعضي مي‏گويند: در آسمان ششم است.(26) ابن عربي و كعب و ابوسعيد خدري معتقدند در آسمان چهارم است.(27)؛ ابن عباس(28)و حسن بصري(29) مي‏گويند: اكنون در بهشت به سر مي‏برد.

2 ـ ادريس به آسمانها برده شده و در همانجا قبض روح گرديد.

بعضي مي‏گويند: در آسمان چهارم قبض روح شد.(30) به نظر ضحاك در آسمان ششم(31) و به نظر گروهي ديگر، بين آسمان چهارم و پنجم قبض روح شد.(32)

بررسي آرا

در يك نگاه اجمالي به اقوال، اين نكته به دست مي‏آيد كه آن حضرت به آسمانها رفته است. رفتن وي به آسمانها مورد اتفاق علما است. و آنچه قابل بحث و بررسي مي‏نمايد، زنده بودن و يا زنده نبودن آن حضرت در آسمانها است.

ابن عباس مي‏گويد: چهار تن از انبيا زنده‏اند، ادريس و عيسي در آسمانها و الياس و خضر در زمين.(33)

مرحوم شيخ عباس قمي رحمهم‏‏الله روايتي مانند روايت ابن عباس نقل مي‏كند: روزي شخصي از اهل عسقلان از حضرت الياس عليه‏السلام پرسيد: چند تن از انبيا اكنون زنده‏اند؟ حضرت فرمود: چهارتن، ادريس و عيسي در آسمانها و خضر و الياس در زمين.(34)

همچنين روايتي از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است كه زنده بودن ادريس را تقويت مي‏كند. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏فرمايد:

«انبياءالله لا يموتون بل ينقلون من دار الي دار.»(35)

انبياي الهي نمي‏ميرند بلكه از جايي (دنيا) به جاي ديگر (برزخ، آخرت) منتقل مي‏شوند.

ظاهر اين روايت اين است كه تمامي پيامبران زنده‏اند و شامل حضرت ادريس نيز مي‏شود.

پس سخن ابن عباس و حسن بصري كه مي‏گويند: ادريس در بهشت به سر مي‏برد، صحيح نيست؛ زيرا با حديثي كه از پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است تناقض دارد. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏فرمايد: «خداوند به من فرمود:

«الجنة مُحَرَّمَةٌ علي النبيين و سائر الامم حتّي تَدخلَها»(36)

بهشت بر انبيا و ديگر امتها حرام است مگر آنكه تو (اي محمد)، وارد آن شوي.»

يعني قبل از ورود پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به بهشت، كسي حق ورود به بهشت ندارد.

شايد بتوان گفت: مراد از بهشت، بهشت برزخي است.

ابن عربي معتقد است: ادريس هنوز زنده است و در آسمان چهارم به سر مي‏برد. خصوصيت آسمان چهارم را اين مي‏داند كه قلب همه آسمانها و جايگاه آفتاب است.(37)

آيت‏اللّه جوادي در رد قول ابن عربي، مي‏فرمايد: «گفتار ايشان در اين مورد مستند علمي و يا تاريخي ندارد؛ و اگر هم سند كشف شهودي داشته باشد، بايد گفت: يا در اصل شهود دچار اشتباه شده ... و يا اگر در مراحل كشف از گزند خطا مصون بوده، در هنگام تطبيق مشهود بر معقول و ... رسوبهاي رايج روز درباره اخترشناسي به طور ناخودآگاه نفوذ كرده و به صورت مقبول عامّه و مطبوع خاصّه تنظيم شده است.»(38)

قبض روح شدن ادريس عليه‏السلام

امام صادق عليه‏السلام مي‏فرمايد: «هنگامي كه خداوند عزوجل بر يكي از فرشتگان غضب كرد، بالهايش را قطع كرد و او را به يكي از جزائر دور دست انداخت. مدتها در آنجا بود تا اينكه ادريس به نبوت رسيد. آن فرشته خدمت ادريس رفت و عرض كرد: اي پيامبر خدا، از خداوند بخواه از من راضي شود و بالهايم را برگرداند. ادريس دعا كرد و خداوند دعاي او را پذيرفت. سپس آن فرشته به ادريس گفت: آيا حاجتي داري؟ گفت: آري، مرا به آسمان ببر تا ملك الموت را ببينم؛ زيرا هر وقت به يادش مي‏افتم، اوقاتم تلخ مي‏شود. پس فرشته ادريس را به آسمان برد. وقتي به آسمان چهارم رسيد، ملك الموت را ديد كه نشسته، سر تكان مي‏دهد. سلام كرد و گفت: چرا سر تكان مي‏دهي؟ ملك الموت گفت: خداوند به من دستور داد روحت را بين آسمان چهارم و پنجم بگيرم. به خداوند عرض كرد: چگونه ممكن است درحالي كه فاصله من و او بسيار زياد است. در همين فاصله گفتگو با خداوند، اين فرشته تو را به اين جا آورد. بعد ملك الموت او را قبض روح كرد.(39)

گلواژه‏هاي اخلاق

بعضي از كلمات حكمت‏آميز آن حضرت چنين است:

1 ـ بهترين شكرانه نعمتهاي خداوند، احسان و نيكي به بندگان او است.

2 ـ قسم دروغ نخوريد و دروغ گويان را قسم ندهيد.

3 ـ از كسب‏هاي پست اجتناب كنيد.

4 ـ در پيشگاه خداوند با نيّتهاي خالص قدم برداريد.(40)

1 ـ تاريخ طبري، ج1، ص107؛ احسن القصص، علي فكري، ص23.

2 ـ رهايااورفا نام شهري است در تركيه كه سابقه تاريخي آن به قرنها قبل از ميلاد مي‏رسد.

3 ـ تاريخ انبياء، رسولي محلاتي، ج1، ص35.

4 ـ الميزان، ج14، ص76.

5 ـ بحارالانوار، ج14، ص45.

6 ـ ر.ك: به مجمع البيان، ج3، ص519.

7 ـ تفسير القرآن الكريم،ابن عربي، ج2، ص20.

8 ـ تفسير الكبير، ج21، ص233.

9 ـ التبيان، ج7، ص134.

10 ـ جوامع الجامع، ج2، ص 400.

11 ـ الميزان، ج14، ص66؛ تفسير نبشر (چاپ اسوه)، ص463؛ تفسير المعين، مرتضي كاشاني، ج2، ص800.

12 و 13 ـ تفسير موضوعي قرآن كريم (سيره پيامبران)، آيت‏اللّه جوادي، ج6، ص233.

14 ـ تفسير كنز الدقائق، محمد مشهدي، ج6، ص210.

15 ـ قصص الانبياء، ابن كثير، ص69؛ فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ابن حجرعسقلاني، ج6، ص433.

16 ـ براي توضيح بيشتر به كتاب شريف الشيعة و الرجعة نوشته مرحوم آيت‏اللّه محمد رضا طبسي‏ره (ج1، ص328) مراجعه شود.

17 ـ تفسير كنز الدقائق، ج6، ص210.

18 ـ جامع الصحيح (سنن ترمذي)، ج5، ص316.

19 ـ قصص الانبياء، ابن كثير، ص69؛ احسن القصص، ص24.

20 ـ اين سخن مي‏تواند مؤيد قول كسي باشد كه مي‏گويد: ادريس در آسمان قبض روح شده است.

21 ـ بحارالانوار، ج23، ص62.

22 ـ سيره ابن هشام، ج1، ص4؛ طبقات ابن سعد، ج1، ص40؛ الكامل في التاريخ، ج1، ص66.

23 ـ تاريخ يعقوبي، ج1، ص11؛ مروج الذهب، ج1، ص35.

24 ـ بحارالانوار، ج36، ص334.

25 - همان، ج11، ص271 و 280.

26 ـ تفسير طبري، ج16، ص72.

27 ـ مجمع البيان، ج3، ص519؛ تفسير طبري، ج16، ص72؛ تفسير ابن عربي، ج2، ص20.

28 ـ اطيب القرآن في تفسير القرآن، عبدالحسين طيب، ج8، ص45.

29 ـ كشاف، زمخشري، ج3، ص23؛ قصص الانبياء، ابن كثير، ص69.

30 ـ تفسير المعين، ج2، ص800.

31 ـ مجمع البيان، ج3، ص519؛ تفسير طبري، ج16، ص72؛ تفسير ابن كثير، ج3، ص126.

32 ـ مجمع البيان، ج3، ص519.

33 ـ احسن القصص، ص24.

34 ـ سفينة‏البحار، ج1، ص114.

35 - بحارالانوار، ج6، ص207.

36 ـ همان، ج26، ص318 و ج22، ص491 و ج14، ص323.

37 ـ تفسير القرآن الكريم، ابن عربي، ج2، ص20.

38 ـ تفسير موضوعي قرآن كريم (سيره پيامبران)، ج6، ص235.

39 ـ بحارالانوار، ج11، ص277.

40 ـ قصه‏هاي قرآن، محمد صحفي، ص46.