ترجمه نهج البلاغه

فتح الله کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 651/ 112
نمايش فراداده

خطبه 062-نكوهش دنيا

در اين خطبه ترهيب مى فرمايد مردمان را از عذاب اخروى و تنفير از متاع سريع الزوال دنيوى و ترغيب در اعمال و تحريص در افعال حسنه و مى گويد كه: (الا و ان الدنيا دار) و بدانيد كه دنيا سرايى است.

(لا يسلم منها الا فيها) كه به سلامت نمى ماند از عذاب آخرت، مگر كه بكند در او اعمال صالحه و صرف نمايد در او به طاعت و عبادت.

(و لا ينجى منها بشى ء كان لها) و رستگارى حاصل نمى شود به چيزى كه باشد از براى دنيا.

چون ريا و سمعه.

(بل تنجى بشى ء كان لله) بلكه نجات حاصل مى شود به چيزى كه باشد از براى حضرت عزت.

(و ابتلى الناس بها فتنه) مبتلا شده اند مردمان دنيا از روى آزمايش و امتحان.

كقوله تعالى: و ليبلوكم ايكم احسن عملا و مراد به ابتلا اختيار مطيع است از عاصى و مراد از ابتلاء خدا نه آن است كه او- سبحانه- علم ندارد به مال احوال عباد، زيرا كه او عالم السر و الخفيات است.

حيث قال: يعلم السر و اخفى.

بلكه مراد آن است كه چون شرايع الهيه جاذب خلقان است به سوى غايتى كه مخلوق شده اند از براى آن و نفوس اماره كشنده ايشان است به سوى لذات اين جهان و هر كه اطاعت مى كند داعى خدا را و صارف مى شود از لذات دنيا، فايز مى شود به فوز عظيم و هر كه تابع نفس اماره مى شود، خاسر مى شو و گرفتار به عذاب اليم، پس تشبيه فرموده اين صورت را به صورت ابتلاى او- سبحانه- فحينئذ مستعار باشد لفظ ابتلا و فتنه، از اين صورت مذكوره.

(فما اخذوه منها لها) پس آنچه گرفته اند آن را از دنيا از براى حصول استمتاع و لذات آن (اخرجوا منه) بيرون كرده مى شوند به صد رنج و عنا و حسرت.

(و حوسبوا عليه) و حساب كرده مى شوند بر آن در روز قيامت به انواع عذاب و عقوبت.

(و ما اخذوا منها لغيرها) و آنچه گرفته اند از دنيا، از براى غير دنيا يعنى از براى نجات عقبى از طاعت و عبادت.

(قدموا عليه) مى آيند بر او، يعنى بر ثمره اى كه مترتب شود بر آن، از حصول درجه و مزيت مرتبه.

(و اقاموا فيه) و مى ايستند در او مخلد و مويد.

(و انها عند ذوى العقول) و بدان كه دنيا در نزد خداوند عقلها.

(كفى ء الظل) همچو سايه متخلفى است كه در سرعت زوال است و در معرض انتقال.

و وجه شبه آن اين است كه مى فرمايد: (بينا تراه سابغا) در ميان آنكه مى بينى آن سايه را تمام.

(حتى قلص) تا آنكه ناگاه به كمى شتافت و برجست از پيش نظر.

(و زائدا حتى نقص) و ميان آنكه ملاحظه مى كنى او را زائد، تا آنكه فى الحال نقصان يافت.

يعنى تا كسى اسباب دنيا را فرومى چيند، برمى بايد چيد.