از سخنان حضرتش عليه السلام در پيكار صفين آنك كه شنيد گروهى از يارانش شاميان را دشنام مى دهند هان كه من برايتان نمى پسندم كه ناسزا گو باشيد، ولى گر شما كردارشان را مى وصفيديد و چگوناى شان را ياد مى آوريد، در گفتن درست تر و در نكوهيدن رساتر بود. و به جاى دشنام تان آنان را، مى گفتيد: خدايا! خون هاى ما و آنان را از ريختن بازدار و ميان ما و آنان را بسامان! و از گمرهى شان ره نماى شان، تا كه حق را شناسد آنكه نداندش و از تباهى و دشمنى بازآيد هر كه به آن پاورزد!
از سخنان حضرتش عليه السلام در يكى از روزهاى پيكار صفين حضرتش فرزندش حسن عليه السلام را ديد كه دارد به پيكار مى شتابد، فرمود:
اين نوجوان را تنگ در برگيريد كه بى دنباله ام نكند. هان كه من بر اين دو مرگ را دريغ مى دارم تا كه به اين دو تبار فرستاده ى خدا صلى الله عليه و آله و سلم نگسلد!
از سخنان حضرتش عليه السلام در هنگامه ى صفين به يارانش كه در جريان حكميت بر او آشفتند اى مردم! كارم با شما هماره چنان بود كه مى خواستم، تا كه پيكار فرسودتان. و حقا، به خداى سوگند كه برخى تان را گرفت و برخى را هشت و آن براى دشمن تان فرساينده تر بود!
حقا كه تا ديروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گرديدم و تا ديروز بازدارنده بودم و امروز بازداشته شدم و حقا كه ماندن را دوست داشتيد و بر من روا نيست كه بر آنچه ناخوش داريد وادارم تان!