ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 102
نمايش فراداده

خطبه 194-پرداختن به آخرت

در پرهيز از دنيا و ترغيب به آخرت اى مردم، همانا كه دنيا سراى گذار است و آخرت سراى قرار. پس، از سراى گذار براى ديار قرار خود (توشه) بر گيريد و نزد كسى كه اسرار شما را مى داند پرده هاى خود را مدريد و زان پيش كه كالبدهاتان از دنيا بيرون رود دلهاى خود را از آنجا بيرون كنيد و در آن آزمايش شده ايد و براى جز آن آفريده شده ايد. وقتى كسى بميرد مردم مى گويند: چه گذاشت؟ و فرشتگان گويند: چه پيش فرستاد؟ خدا پدرتان را بيامرزاد، قسمتى را پيشاپيش بفرستيد كه سود شما در آن است.

خطبه 195-اندرز به ياران

ياران خود را فراوان به اين سخنان فرا مى خواند آماده باشيد، خدا شما را رحمت كناد همانا كه شما را به كوچ مى خوانند از توقف در دنيا بكاهيد و با آنچه از توشه شايسته كه به آن دسترسى داريد به سوى آن باز گرديد، چه، در جلوى شما گردنه سخت نورد و منزلهاى ترسناك و هول انگيز است و ناچاريد به آن وارد شويد و در آنجا توقف كنيد. و بدانيد كه مرگ به گوشه چشم از نزديك شما را مى نگرد و گويى با چنگالهاى خود در شما درآويخته است. پس پيوندهاى دنيا را ببريد و از توشه پرهيزگارى يارى طلبيد. رضى ره گويد: پيش از اين، چيزى از اين سخن كه به خلاف اين روايت است نوشته شد.

خطبه 196-خطاب به طلحه و زبير

سخنى كه پس از بيعت طلحه و زبير با او به خلافت با آنان گفت و آن دو از ترك مشورت با آنان، و يارى نگرفتن از آنان در امور، شكايت كرده بودند. همانا از اندك خشم گرفتيد و بسيار را پشت سر انداختيد. آيا مرا آگاه نمى كنيد كه شما در چه چيزى حقى داشتيد و من آن را از شما بازداشتم؟ يا چه چيز را به خود اختصاص دادم و از شما دريغ ورزيدم؟ آيا كدام حق و دعوا را يكى از مسلمانان نزد من آورد و من از رسيدگى به آن ناتوان بودم يا به آن نادان بودم؟ يا درباب آن خطا كردم؟ والله كه مرا به خلافت رغبتى نبود و در ولايت غرضى. اما شما مرا به آن كار فراخوانديد و به آن واداشتيد. پس وقتى خلافت به من رسيد به كتاب خدا و به آنچه در آن كتاب براى ما مقرر فرموده، و ما را به حكم كردن به آن فرمان داده است نظر افكندم و پيروى آن كردم و به آنچه نبى صلى الله عليه و آله و سلم سنت نهاده است چشم دوختم و به آن اقتدا نمودم و در آنها نيازى به راى شما و راى غير شما نيافتم و حكمى نديدم كه به آن جاهل بوده باشم و ناچار باشم از شما و برادران مسلمان خود مشورت كنم و اگر چنان بود كه به مشورت شما نيازى مى داشتم هر آينه از شما و غير شما روى نمى گرداندم. اما آنچه از امر برابرى بين مسلمانان در تقسيم اموال ياد كرديد، آن مسئله كارى است كه من در آن به راى خود و از روى هواى نفس خويش حكم نمى كنم بلكه من و شما احكامى در دست داريم كه رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- آورد. همانا از اين مسئله فراغت حاصل است و با شما در موضوعى كه خداوند تعيين فرموده است و در آن حكم خود را صادر كرده است راى خواهى نمى كنم. پس به خدا سوگند كه از شما و از غير شما در اين امر بر من سرزنشى روا نيست. خداوند دل ما و دل شما را به سوى حق بگرداند و به ما و به شما بردبارى عنايت فرمايد. سپس او- عليه السلام- گفت: خداى بيامرزد مردى را كه حقى ديد و به آن يارى كرد ، يا ستمى را ديد و از آن جلو گرفت و با صاحب حق يار و مددكار شد.