در ايمان و بايستگى هجرت اقسام ايمان قسمى آنست كه در دلها ثابت و برقرار باشد و قسمى آن كه بين دلها و سينه ها تا (اجل معلوم) عاريت است. پس وقتى شما را از كسى بيزارى روى داده باشد از اعلام بيزارى باز ايستيد تا مرگ او در آيد آنگاه نقطه نهايى مرز بيزارى پديد مى آيد. وجوب هجرت هجرت، بر همان حد نخستين خود پاى برجاست. خداى را به مردم زمين، از گروهى كه ايمان خود را پنهان مى دارند يا آن را آشكار مى سازند نيازى نيست. نام مهاجر بر هيچكس اطلاق نمى شود مگر با شناختن حجت در زمين. پس هر كس او را شناخت و به آن اقرار كرد مهاجر است و نام استضعاف به كسى گفته نمى شود كه خبر حجت به او برسد و گوشش آن را بشنود و دلش آن را در خود جاى دهد. دشوارى ايمان همانا كه امر ما كارى دشوار و بس دشوار است، آن را جز بنده مومن كه خدا قلبش را به ايمان آزموده باشد بر نمى تابد و جز سينه هاى امانت پذير و خردهاى استوار، حديث ما را نگاه نمى دارد. علم وصى اى مردم زان پيش كه فساد و فتنه پاى بگيرد و مهار خود را لگدمال كند و بيداد نمايد و خرد مردم را از ميان ببرد ، زان پيش كه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، كه من به راههاى آسمان داناترم تا به راههاى زمين.
در ستايش خداى و ثناى پيمبر و اندرز به پرهيزگارى حمد خداى خداى را به نعمت بخشى او سپاس مى گويم و از او اداكردن حقوقش را يارى مى جويم ، خدايى را كه سپاهش صاحب عزت است و بزرگى او باعظمت. درود بر پيمبر و گواهى مى دهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده اوست. به طاعت او دعوت كرد و در جهاد در دينش بر دشمنانش چيره گرديد و فراهم آمدن دشمنان براى تكذيب او، و كوشش براى خاموش كردن نور او از جهاد بازش نداشت. اندرز به پرهيزگارى پس، در پيشگاه خدا به پرهيز از گناه پناه بريد، چه، آن، رشته اى است كه دستگيره اش استوار است و پناهگاهى است كه بالايش بلند است پس براى برخورد به مرگ و شدايد آن پردازيد و قبل از فرود آمدنش مهياى ديدار آن باشيد: چه، قيامت غايت كار است و كسى را كه بينديشد آن اندرزگو بس، و آن را كه نادان است آن عبرت كافى. و پيش از رسيدن پايان كار، از تنگى گور و شدت اندوه در نااميدى و وحشت اشراف داشتن بر امور آخرت، و ترس و بيم پياپى، و در هم كوفته شدن دنده ها از شدت فشار و كر شدن گوشها از خاك و آواهاى ترسناك و تاريكى لحد، و ترس از بيم عذاب و پوشاندن قبر، و پاگرفتن آن با صفحه هاى سنگ بى خبريد.
اى بندگان خدا، براى خدا براى خدا دنيا براى شما چنان مى گذرد كه بر گذشتگان شما گذشت شما و قيامت به يك ريسمان بسته شده ايد و فاصله اى با هم نداريد و گويى قيامت با ع لامتها و درفشهاى خود آمده است و با علم هدايت كننده نزديك شده است و شما را در سر راه خود متوقف ساخته است و سينه گسترانيده و دنيا از اهل خود دست كشيده و آنان را از پرستارى خود رانده است پس مانند روز گذشته است يا ماهى كه روزهايش به سر آمده باشد تازه آن كهنه است و فربى آن لاغرى شده. در ايستگاه تنگ مقام كرده و كارهاى درهم آشفته آن بزرگ و آتش شديد آن سيرى ناپذير، و نعره اضطراب آميز آن بلند و شراره زبانه اش افروخته، آواى بر افروختگى آن پر هيجان، هيزم آن پر شعله، خاموشى آن بعيد ، افروختگى آن با زبانه بلند، بيم دادن آن ترسناك، تك آن ناپديد، اقطار آن تاريك، ديگهاى آن داغ، امور آن رسوايى خيز، و سيق الذين اتقوا ربهم الى الجنه زمرا (و آنان كه در درگاه پروردگار خود پرهيزگار بودند گروها گروه به سوى بهشت راه نموده مى شوند) همانا كه از عذاب ايمنند و عتاب به آنان قطع شده است و از آتش دوزخ دورند و سراى بهشت به آنان آرامش يافته و آنان از قرارگاه و جاى خود خشنودند. آنان كه كردارشان در دنيا پاكيزه بود و چشمانشان گريان. و شبشان در دنياشان به علت خشوع و استغفار، روز بود و روزشان به علت بى انسى به شان دنيا و انتطاع از آن شب. پس خدا بهشت را براى آنان جاى بازگشت قرار داد و ثواب را پاداش نهاد. وكانوا احق بها و اهلها (و آنان سزاوارتر و شايسته تر به آن بودند) در ملك دائم و نعمت قايم. پس اى بندگان خدا آنچه را كه با رعايت آن، رستگار شما به مقامى ارجمند مى رسد و با تباه ساختن آن تباهكار و تباه كننده شما زيان مى برد، رعايت كنيد و با كردار به مرگ خود پيشى گيريد، چه، شما گروگان چيزى هستيد كه پيشاپيش فرستاده ايد و به آنچه آن را به جاى آورده ايد پاداش مى بينيد و همانا مرگ بر شما فرود مى آيد و به بازگشتى دست نمى يابيد و از لغزشى نمى رهيد. خدا ما و شما را به طاعت خود و طاعت فرستاده خود وادار كناد و ما و شما را به فضل رحمت خود ببخشاياد.
بر جاى باشيد و بر بلا بشكيبيد و دست و تيغ خود را در هواى زبانهاتان به كار ميندازيد و در كارى كه خداى آن را براى شما به شتاب نخواسته است و تكليف نكرده مشتابيد همانا هر كس از شما در بستر خويش با حق معرفت به پروردگار خويش و حق رسول او و اهل بيت او بميرد شهيد مرده است و پاداش او بر عهده خداست و مستوجب ثوابى است كه از نيت كردار صالح خود دارد و نيت، جاى شمشير كشيدن او را مى گيرد و همانا كه هر چيز را مدتى و سرآمدى است.