ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 14
نمايش فراداده

خطبه 022-در نكوهش بيعت شكنان

وقتى از مردمى كه پيمان بيعت او (ع) را شكستند خبر يافت. در اين خطابه كردار پيمان شكنان را نكوهش مى كند و آنان را مسئول خون عثمان مى شناسد و آنان را به جنگ بيم مى دهند. هان كه شيطان حزب خويش را برانگيخته و هواداران خود را از هر ديار فراخوانده است تا ستم را در زادگاههاى آن جايگزين سازد و باطل را به اصل آن بازگرداند. به خداى سوگند كه از نسبت دادن هيچ كار زشت به من خوددارى ننمودند و ميان خويشتن با من به انصاف داورى نكردند. خون عثمان همانا كه ايشان حقى را مى طلبند كه خود آن را ترك كردند، و خواستار خونى هستند كه خود آن را ريختند. اگر در آن خون ريختن من شريك آنان بودم همانا كه آنان نيز در آن كار نصيبى دارند و اگر بى دستيارى من آن خون ريختند پس بازخواست جز كه پايگير آنان نيست و بزرگترين دليل آنان دامنگير خود آنان است. از مادرى كه شيرش خشكيده و كودك را از شير باز گرفته است شير مى طلبند و بدعتى را زنده مى خواهند كرد كه از ميان رفته است فسوسا بر اين دعوت زيانبار. دعوت كننده كيست و من به چه امر پاسخ بگويم؟ من در مورد اينان به داورى خداى و به آگاهى او به آن رويداد، خرسندم. بيم دادن به جنگ و اگر از فرمان م سرپيچند دم شمشير حواله آنان كنم. لبه تيغ، بيمارى باطل گرايى را درمانگرى است كافى. يارى حق مرا بس، و شگفت آور آن كه پيام داده اند كه براى نيزه ورى بيرون آيم و بر ضربه هاى شمشير شكيبا باشم، مرگ بر اينان باد تا من بوده ام هرگز از جنگ نهراسيده ام و از ضربه شمشير نترسيده ام هر آينه من به پروردگار خويش يقين دارم و در دين خويش ترديدى به دل راه نداده ام.

خطبه 023-در باب بينوايان

در پاكيزه گرداندن اخلاق تهيدستان با پارسايى، و آداب مهر آموختن به توانگران نصيب هركس از امر تكوينى چندان كه از بيش و كم قسمت اوست، بسان قطره هاى باران كه از آسمان بر زمين نثار مى گردد، بر او فرود مى آيد. پس، اگر يكى از شما، در فرزند و مال و زندگى برادر خود افزونى و فراوانى ببيند مباد كه بر او رشك برد. زيرا شخص مسلمان تا آن دم كه به كارى زشت آلوده نشده باشد، كارى كه اگر آشكار گردد و آن را در روى او بگويند مايه سرافكندگى او و باعث خيره سرى و غرور فرومايگان گردد مانند تيراندازى پيروزمند است كه در نخستين تير پرتابى غنيمت بر او مسلم گردد و تاوان از عهده او بر خيزد. نيز مسلمانى دامان از خيانت پاك و از كژى بيزار، از خداى انتظار يكى از دو نيكبختى دارد: يا خداى او را نزد خود فرا خواند كه در چنان حال آنچه نزد خداست او را از همه چيز بهتر است. يا پروردگار روزى او را برساند كه در اين حال داراى فرزند و مال گردد، دين او و آبروى او نيز با اوست. همانا كه مال و فرزند، بروبار اين سراى، و كردار شايسته، بروبار آن سراى است. گاه باشد كه خداى متعال براى قومى اين هر دو را فراهم مى سازد. پس اينك از آنچه خداى شما را به پرهيختن از آن فرمان داده است بپرهيزيد، و از او بيم داشته باشيد بيمى نه از روى بهانه، و كار شايسته كنيد كارى نه از روى شهرت و ريا. هر كس كه جز براى خدا كارى به جاى آورد، همانا كه خداى وى را به هم آن كسى واگذارد كه آن كار رابراى او به جاى آورده است. از خداى پايگاه شهيدان و زندگان با نيكبختان و همگامى با پيمبران را به آرزو مى طلبم.

ادب آموزى به توانگران اى مردمان آدمى هر چند توانگر به مال، اما از خاندان خويش و از پشتيبانى آنان با دست و زبان بى نياز نيست، چه، خويشاوندان، در غيبت شخص از همه بيشتر جانبدارى او كنند و اموال پراكنده او را با دلسوزى بيشتر فراهم آورند و به هنگام رويداد ناروا با او از همه مهربانتر باشند ياد خير راستين كسى كه خداى از او در ميان مردم بگذارد آنكس را بهتر از مالى است كه ديگرى به ارث ببرد.

بخشى ديگر از همان خطبه: الا اى مردمان مباد كه هيچيك از شما، وقتى خويشاوندى درويش و تهيدست ديد چيزى از او دريغ كند كه اگر آن چيز را نگاهدارد بر مال او افزوده نگردد و اگر بذل كند از آن كاسته نشود. هر كس كه دست يارى به سوى قوم و خويش دراز نكند همانا كه از كمك به آن قوم، تنها يك دست فرو بسته شده است، اما از يارى او دستهاى بسيار فرومانده است. هر كس كه با بستگان خود نرمخويى كند مهربانى قوم او با او پيوسته و بر دوام ماند. سيد شريف گويد: كلمه غفيره در اين خطابه به معناى زيادى و بسيارى است و براى جمع كثير، عبارت الجم الغفير و الجماء الغفير گويند و در روايتى، كلمه عفوه من اهل و مال گفته شده است و عفوه قسمت پسنديده و نيكوى هر چيز را گويند چنانكه گويند: اكلت عفوه الطعام يعنى قسمت پسنديده و نيكوى خورش را خوردم، وامير عليه السلام آنجا كه مى فرمايد: و من يقبض يده عن عشيرته الخ، چه معناى زيبا و پسنديده اى اراده فرموه است. چه، آن كس كه كارى نيكو از عشيره خود دريغ ورزد، خير يك دست را از آنان دريغ داشته است اما وقتى به يارى عشيره خود و به همكارى آنان نيازمند گردد كسى به يارى او بر نمى خيزد و به نداى كمك خواهى او گوش فرا نمى دهد، پس، از همكارى دستهاى بسيار و همراهى گامهاى بيشمار محروم مى ماند.